شعر در مورد دوستی و همدلی ، کودکانه + شعر دوستی از شاملو و شهریار و مولانا

شعر در مورد دوستی و همدلی

شعر در مورد دوستی و همدلی ، کودکانه + شعر دوستی از شاملو و شهریار و مولانا
شعر در مورد دوستی و همدلی ، کودکانه + شعر دوستی از شاملو و شهریار و مولانا همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد دوستی و همدلی

عاقبت گر عمری باشد ماندگار
می‌گذارم این سخن را یادگار
می‌نویسم روی کوه بیستون
زنده باد یاران خوب روزگار
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد دوستی و همدلی کودکانه

دل بسته ام از همه عالم به روی دوست
وز هر چه فارغیم، به جز گفتگوی دوست
ما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی
الا به موی دل کش و روی نکوی دوست

شعری در مورد دوستی و همدلی

دوست مانند
ستاره ای است
که چشمک می زند و می درخشد
یا شبیه اقیانوسی
که به آرامی جریان دارد
⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه در مورد دوستی و همدلی

نهال عمر تو ای دوست همیشه رعنا باد
بهار حسن تو بی آفت از خزان ها باد
همواره شمع وجود تو روشنایی بخش
همیشه روشنیت گرم و محفل آرا باد
⇔⇔⇔⇔

یک بیت شعر در مورد دوستی و همدلی

دارم سر خاک پایت ای دوست
آیم به در سرایت ای دوست
آنها که به حسن سرفرازند
نازند به خاک پایت ای دوست

شعر درباره دوستی و همدلی

دوست مانند طلایی است
که تو باید آن را
همچون گنجینه ای نگه داری
و تا ابد
و برای همیشه مراقبش باشی
⇔⇔⇔⇔

یک شعر در مورد دوستی و همدلی

دلت آبی تر از دریا رفیقم
به کامت شادی دنیا رفیقم
الهی دائما چون گل بخندی
شب و روزت خوش و زیبا رفیقم
⇔⇔⇔⇔

شعر کودکانه درباره دوستی و همدلی

دنیا خوشست
و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق
بر همه چیزی مقدمست

شعر درباره ی دوستی و همدلی

از هرچه بگذری،
سخن دوست خوش‌تر است
از یار ناز خوش‌تر
و از من نیازها
⇔⇔⇔⇔

شعر کودکانه در مورد دوستی و همدلی

بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
که زندگانی او در هلاک بودن اوست
مرا جفا و وفای تو پیش یک سان است
که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوست
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد دوستی و همدلی

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وب ه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد

شعر در مورد دوستی و همدلی کودکانه

چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد دوستی و همدلی

همچنان چشم به چشمان تو دارم ای دوست
گوشه چشمی بنما بر دل زارم ای دوست
هر شبم نقش تو ماه شب چشمان من ست
روزها در شب هجرت بشمارم ای دوست
⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه در مورد دوستی و همدلی

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستانم بنشینند آرام
گل بگو، گل بشنو
هر کسی می‌خواهد
داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دل ها
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
به درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم:
ای یار
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست

یک بیت شعر در مورد دوستی و همدلی

دوست مشمار آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

Comments